خاطرات
سه شنبه گذشته باز هم در کانون کارگاه مادر و کودک بود که با تمامی سختی و کمبود مرخصی دو ساعت مرخصی گرفتمو برای اینکه دخترم احساس کمبود نکنه، رفتم تا در جوار دختر نازنینم . تنگ ماهی رو برای عید رنگ کنیم. اونجا هم نادیا از دیدن من خیلی خوشحال شد . دست من ر و گرفته بود و به دوستهاش نشون میداد و میگفت این مامان منه. بیشتر مامانها در تلاشند که یک تنگ ماهی زیبا البته با معیارهای خودشون درست کنند به همین خاطر بیشتر کار رو خودشون انجام میدهند و بچه هاشون نظاره گرند اما من خیلی تو کار نادیا دخالت نمیکنم و میذارم کار خودش رو بکنه و خودش رنگ کنه ، من فقط تنگ رو براش نگه داشتم . بخاطر همین هم کارهای ما بیشتر انتزاعی در می یاد و کار دیگران رئال. الب...